کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمّـد قاسمی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : مربع ترکیب    

بــایـد بـنـویـســد قَـــلَـمِ بــاورم از تــو           تا رنـگ نـشـیـنـد به تـنِ دفـتـرم از تو
تـا قـدرت پـرواز بـگـیـرد پَـرم از تـو           تـا حِـسّ تَـعـلُّـق بـپـذیـرد ســرم از تـو


جُز نام تو امشب به لـبـم نیـست تـرانه

»ای تیر غـمت را دل عُـشّـاق نشـانه»

بهتر که نگیرد کسی امشب خبر از من           شاید که دَمِ صُبح تو کردی گُذر از من
با یک نظرت، هستی من را بِخَر از من           تا کم بشـود سـایۀ این دردِ سَـر از من

در وادی اَمنت خبری از خطری نیست
با ذکر تو در قلب من از غم خبری نیست

ای‌کاش که این رو سیه آدم شُـدنی بود           ای‌کاش که وصل من و یارم شُدنی بود
با دل، گِـرِهِ زُلـفِ تو مُحکم شُدنی بود           ای‌کاش که سَرکُـوبِ دلم هم شُدنی بود

تا غـیر تو بر هـیچ کـسی دل نـسـپارم
در راه کـسی غـیر خـودت پا نگــذارم

جُز نـقـش تو در قـاب دلـم خانه نـدارد           جُز دست تو، سرمست تو پیمانه ندارد
ایـنجـا که حـقـیـقـت ره افـسـانه نـدارد           این موی مُجَـعّـد طـلب از شـانه ندارد

جُز صید شدن در خَم گیسوت، روا نیست
»کس نیست که آشفتۀ آن زلف دوتا نیست»

ای آمــدن تـو، هـمـۀ حــاجــتِ زهــرا           ای مـحـفـلِ اُنس تو دلِ حضرتِ زهرا
بـا توست یقـیـناً هـمۀ عـصـمتِ زهـرا           ای صاحبِ قُــدرتْ قَـدَرِ دولــتِ زهرا

کِی می‌رسد آن روز که بی‌واهمه باشیم؟
بـا مُـنـتـقـمِ خــونِ گُـلِ فـاطـمـه بـاشیـم

ای جای تو در عرش روی منبرِ حیدر           با دست تو زینت شده انگـشـترِ حـیـدر
ای صف‌شِکن معرکه، ای حیدرِ حیدر           ای مُنْـتَــقِــم و مُنْـتـَظَـرِ دخـتـرِ حــیدر

زینب به خُـدا چشـم به راه است بیایی
« ای گُـمـشـدۀ مَردم عـالـَم به کُـجایی»

آن طایـفه که دسـت به دامانِ تو هستند           برعکس همه، گوش به فرمانِ تو هستند
با اینـکه پـریـشـانِ پـریشـانِ تو هستـند           در سـاحـل آرامـش چـشمانِ تـو هستند

تا شب که می‌آید، زِ مَـه و مَـد بنویسند
تا نـام تو را مـثــلِ مـحـمّـد بـنـویـسـنـد

دل گفت که همسَنگِ منِ پستْ زیاد است           دور و بر مـیخـانۀ تو مستْ زیاد است
در وادی«مهدی طلبی» دستْ زیاد است           دیـوانـه و دلـدادۀ پا بـَسـت زیـاد اسـت

در محضرت ای مخزن الأَسرارِ خُداوند
این لاف زدنها به پشـیـزی نمی‌ارزنـد

وقـتی ز شُکـوفـایی نرگـس خـبـر آیــد           روزی که مَـجـالِ هـمـۀ خَـلـق سـرآیـد
پــس در اثـر صـبر، زمـان ظـفـر آیـد           فـریادِ «أنا المهـدی‌ات» از مکّـه بـرآید

آن روز همان مُوعِد خوشحالی زهراست
در عَهد تو دین بسته به اظهارِ تبرّاست

در دست بگیری اگر آن تیغ دو سر را           از ظُـلـم، خلاصی بدهی نسل بـشر را
از قـبـر در آری بــدن آن دو نـفــر را           نـابـود کُـنـی هـیـمـنـۀ فـتـنـه و شَـر را

دیـدند خـلایق که در این « تجربه آباد»
«با آل علی هر که در اُفـتاد ور اُفـتاد»

: امتیاز

آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز عمق حنجره بر بام شب اذان می‌گفت            حـدیث درد زمین را به آسـمان می‌گفت

صدا چه پاک به شب می‌چکید و روشن بود            که از حکومت خورشید در جهان می‌گفت


شـبـانـه‌های شـکـست شب و سـیاهی را            هـلال مـاه به گـوش جهـانـیـان می‌گـفت

رسـیـده بـود به مـعـراج آفـتـاب، غـبـار            اگر به جای زمان، صاحب‌الزمان می‌گفت

به سفـره‌ای که در آن انتـظار را چـیدند            نـگـاه‌های گـرسـنه ز میـهـمان می‌گـفـت

نـبـودی و دلِ مـا بـی‌نـگـاه مـعـصومـت            کـبوتـرانه شب و روز، الامـان می‌گفت

: امتیاز

آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : زکریا اخلاقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند            و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند

اشـارات زلالـی از طلـوع تـازهٔ نرگـس            پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند


زمین در جستجو، هر چند بی‌تابانه می‌چرخد            ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند

جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش            کـنار خـیـمهٔ سبـز ملاقـاتی که می‌گویند

کـنار جـمعهٔ موعـود، گل‌های ظهـور او            یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند

کـنون از دشـت‌های روشن امّـید می‌آیـد            صدای آخـرین بند مناجاتی که می‌گویند

و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد            سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که می‌گویند

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : جواد محمدزمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

در این بهار چهره دم از گل نمی‌زنیم            با نغـمۀ تو خـنـده به بـلـبـل نـمی‌زنـیم
معراج می‌رویم چو شبنم نه مثل رود            یـعـنی قـدم به خـاک تـنـزل نـمی‌زنـیم


خود می‌شـویم آیـنـه‌ای از جـنون خود            دیگر سـری به باب تـفـاعل نمی‌زنـیم
تدبیر عقل روز جنون را چه می‌کند؟            تکیه به سمت کـهـنۀ این پل نمی‌زنـیم
بستـیـم چـشم خود ز تـماشـای عالـمی            دیگـر به روی آیـنـه هم زل نمی‌زنـیم
از پا نشـسته‌ایم ز مستی، ببـخـش اگر            بـر دامن تو دسـت تـوسّـل نـمی‌زنـیـم
دریـا کـرانه‌ای ز دل بیـکـران توست
هرجا دلی شکسته همان جمکران توست
روزی که آفـتـاب ظـهـور تـو می‌دمـد            از قـلّـه‌هـا طـراوت نـور تـو مـی‌دمـد
مـسـت نـمـاز نـافــلـۀ نــاز مـی‌شـویـم            وقـتی اذان صبـح ظـهـور تـو می‌دمـد
با همرهان بگـوی که آهـسته پا نـهـند            گـل در مسیـر سبـز عـبـور تو می‌دمد
موسی به دست، نان تجلّی گرفته است            از آتـشـی که قـعـر تـنـور تو مـی‌دمـد
پاکـان زمین واقـعـه را ارث می‌بـرند            ایـنـهـا ز آیـه‌هـای زبــور تو مـی‌دمـد
با شوق آنکه چـشم گـشـایی به انتـقـام            شمـشـیر زیر پلک صبـور تو می‌دمد
با صبح حـمله‌ای به شب شوم می‌کنی
شـادی به قـلب مردم مـظـلوم می‌کـنی
ما را به سـمت آبی خود رهـسپار کن            ای گل به قـلب سرد زمستان بهار کن
بر دوستان زبـان سوی تـبـلـیغ وا نـما            بر دشـمـنـان زبـانـۀ تـیـغ آشـکـار کن
افطار عاشقـان تو دیـدار روی توست            شهدی از این رطب به لب روزه دار کن
ای گلشن بتول چه شد جوشن رسول؟            آبی ز شـعـله در جـگـر ذولـفـقـار کن
عیسای روح را ز دمت جان تازه بخش            ایّـوب صـبـر را ز تـبـت بی‌قـرار کن
قوم لجوج حـضرت موسی ستمگـرند            این تـوسـن رهـا شـده را راهـوار کن
همراه تو عـنایت غـیب است بی‌گمان
سردار این سپاه شعـیب است بی‌گمان
در شرح تو زبان غزل لال مانده است            خورشید تو به روزن غربال مانده است
باید به شعر وصف تو حیرت ردیف کرد            وقـتی زبـان قـافـیه‌ها لال مـانـده است
قـرآن چـشم‌های تو بر دل نـزول کرد            تفسیر این خجـسـتۀ انـزال مانده است
خورشید پشت ابر، بر این پهنه سایه کن            این سیب‌های باغ خدا کال مانده است
دل شد مـذاب خـانـۀ آتـشـفـشـان زخـم            بر چهـره‌ها گـلایۀ تـبخـال مانده است
برخیز، گاه حـمله به سفـیانی آمده‌ست            بشتاب رفـع فـتـنـۀ دجّـال مـانـده است
در هـق هـق زیارت ناحـیّه  فـاش شد            در سینۀ تو روضۀ گـودال مانده است
یا صاحب الـزمان و یا فارس الحجاز
تنها تویی به زخـم دل شیعه چاره‌ساز
مـادر به انـتـظـار نـشـسـتـه بـرای تـو            کی می‌رسد ز کعبۀ دل ها صدای تو؟
گفتی که آرزوی ظهور است در دلت            کی مستـجـاب می‌شود آخر دعـای تو
دست نجف تو را ز علی می‌کند طلب            یثـرب به ناله خواسته از مجـتـبای تو
تـنـهـا بـه انـتـقـام تو از دیـده مـی‌رود            اشکی که مانده در سحـر کـربلای تو
ای میزبان صحن اباالفـضل جـلـوه‌ای            ما مانده‌ایم و حسرت مهـمانـسرای تو
مشتاق قبله‌ایم و شاخص به دست توست
در سجده‌ایم تربت خالص بدست توست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یا دَمِ هـوی کـسی یا دم تـیـغ دو سری            بر دل خـستـه‌دلان می‌کـند آخـر اثـری

سـال‌هـا حـلـقـه زدم بر در مـیخـانۀ تو            که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری


زین چهارت که بگویم به طهارت بفرست            کوثری، جام طهوری، شرری، چشم تری

ز تو خـواهم که مرا از گـنه آزاد کنی            به نگاهی که اسیرم کنی و خود بخری

غرض از آمد و شد دیدن بالای تو بود            لحظه‌ای یا که دمی یا که شبی یا سحری

سالیانی‌است که من در هوس کنج قفس            ریختم بی‌خبر از دام غمت بال و پری

آمـدم تا که بـیابـم سر کـویت سـر و پا            شهره گشتم سر کوی تو به بی‌پا و سری

تو چه خورشید جمالی که نبیـنند تو را            جز دو سه مشتری حُسن به سالی قمری

بس کن ای دل که نگنجند عزیزان در بیت            آسـمان قـاب ندارد که به منـزل بـبری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد            صبح همراه سحـرخـیز جـوانش برسد

خواندنی‌تر شود این قصه از این نقطه به بعد            مـاجـرا تـازه به اوج هـیجانـش بـرسد


پــردۀ چـاردهــم وا شـود و مـاه تـمـام            از شبـسـتان دو ابروی کـمـانش برسد

لـیـلـة الــقـدر بـیـایـد لـب آئـیـنـۀ درک            سورۀ فـجـر به تـأویل و بـیـانش برسد

نامه داده‌ست ولی عادت یوسف اینست            عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود            عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود            که تو هـم آمده باشـی و اذانـش بـرسد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مصطفی محدثی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـیا به خـانه که امّـیـد با تو برگـردد            هزار مرتـبه خـورشید با تو برگردد

بیا شکوه شکـفـتن که باز در نَفَـسی            بهـار رفـته به تـبـعـید با تو برگـردد


بیا که صبح یقـین با گشودن چشمی            به جای این شب تردید با تو برگردد

من و غروب و غم و اضطراب و چشمانی            به راه مانـده که امّیـد با تو بـرگردد

بیا که کوچ کنـد مـاتم از حـریم دلـم            و شـادمـانه‌ترین عـیـد با تو برگردد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : جواد محمدزمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هوا بهـاری شوقت، هوا بهاری توست            خروش چلچـله لبریز بی‌قراری توست

چه ساقه‌ها که سلوکش به صبح صادق توست            چه باغ‌ها که شکوهش به آبیاری توست


تویی که در همه ذرّات جلوه‌گر شده‌ای            هنوز آینه، مـبهـوت بی‌شـماری توست

بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!            بگو کدام چکامه به اسـتواری توست؟!

بـیـا بـیـا که در این کـوچه‌باغ دلـتـنگی            دلِ شکستۀ هر عاشـقی، قـناری توست

بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر            حَرا هر آیـنه در انـتـظار یاری توست

مـرا امـیـد ظـهــور تـو زنــده مـی‌دارد            و آن‌که شوکت باران به هم‌جواری توست

بـهـار، هـم‌نفـس بـاغ‌های خـرّم تـوست            بهار، همسفر چشمه‌های جاری توست

: امتیاز

آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : قصیده

ای تـاج امـامت به سرت یوسف زهرا            وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا

شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این            از بـعـد وفـات پـدرت یــوسـف زهـرا


بـابـاسـت گـرفـتـار نـگـاه و نـفَـس تـو            مـادر بـزند بوسه سـرت یوسف زهرا

الـمــنـة لـلّـه کـه تــو حــجّــت حــقّــی            عـالم هـمه تحت نظـرت یوسف زهرا

صد شکر که این تاج ولایت بسر توست            شمشیر علی بر کـمـرت یوسف زهرا

پـیغـمبر اکرم شده بس مـفـتخـر از تو            ای هـیبت احـمد سـپرت یوسف زهـرا

تو منجی زهـرایی و او چـشم براهـت            کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا

چشمان پُر اشک حسنین است بسویت            عـباس شده خـونجگـرت یوسف زهرا

تـو قـبـلـۀ دلـهـایی و مـعـنـای نـمـازی            ما شـیعـۀ اثـنی عـشرت یوسف زهـرا

رفـتی به پـسِ پـردۀ غـیـبت بـسـلامت            برگـرد دگر از سـفـرت یوسف زهـرا

زیباست که طاووس جـنان رخ بنـماید            گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا

بازآ که کلام تو کلام اللهِ محـض است            این است بقـرآن هـنرت یـوسف زهرا

برگرد که احـکـام همه مانـده مـعـطـل            اسـلام شـده دربـدرت یـوسـف زهــرا

لعنت به کـسانی که همه حق تو بردند            شد غـصب تـمام ثـمرت یوسف زهرا

ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب            شد شیـعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا

روزی که مسـلـط بشـوی بر همه عالم            جمع شهـدا دور و بـرت یوسف زهرا

بر بام فـلک پـرچم تو یکـسره بالاست            تا کـفـر بـبـیـنـد اثـرت یـوسـف زهـرا

در هم شـکـنـد قـدرت پـوشـالی بت‌هـا            با ضربت تـیغ و تـبـرت یوسف زهرا

گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را            یکجاست فقط درد سرت یوسف زهرا

بر ضارب زهـرا بزنی ضربت سیلی            ای مـادر تو مـنـتـظرت یـوسف زهرا

ای منـتـقـم محـسن شـش ماهـه کجایی            صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا

در روضۀ ارباب چه بی‌صبر و قراری            قـربان تو و چـشـم تـرت یوسف زهرا

مـا مـنـتـظـر فــجــر ظـهـوریـم امـامـا            تا صبح قـریب سحرت یـوسف زهـرا

از خـون شـهـیـدان حـرم فـتـح دمـیـده            محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا

: امتیاز

آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

شد امـامِ آخـرین و دل بـرایش بـیـقـرار            سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار

جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدری‌ست            بر تنش زیبا نشـسته؛ با کمال و با وقار


حک شده با دستِ حق بر تیغۀ شمشیر او            لا فـتـی إلا عـلی لاسـیـف إلا ذوالـفـقار

می‌برَد تـاج ولایـتـعـهدی‌اش را جبرئیل            میشود طاووس أهل الجنّه؛ صاحب اختیار

دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده            عید بیعت با ولیِ عـصر، عـیدِ انـتـظار

حضرت زهرا برایش خوانده حمد و إن یکاد            آرزویش هست، باشد یاورانش بیـشمار

تا بگـیـرد از تـمـام دشـمـنـانِ مـرتـضی            انتـقامی سخت را با ضربه هایی ناگوار

کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور

در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور

از کـنـارِ کـعـبه آن مـاهِ دل آرا می‌رسد            محض دیدارش چه بی صبرانه عیسی می‌رسد

می‌رسد بر گوش، تا صوت أناالمهدی؛ سریع            سیصد و چندین نفر دلداده درجا می‌رسد

عاقبت در جمعه‌ای جذّاب می‌پیچد خبر            آخرین معـشـوقِ والا منسبِ ما می‌رسد

مصحف و نهج البلاغه بعدِ قـرآنِ کریم            سورۂ نور و قصص، طاها و أسرا می‌رسد

محضرش تقدیم خواهد شد زمین و آسمان            هدیۀ خیل ملَک از عرشِ اعلی می‌رسد

عشقِ مادر دارد و با شیعیانش در بقیع؛            قبلِ هر کاری به کارِ قبر زهرا می‌رسد

جرعه‌جرعه لحظۀ دیدار نزدیک است و خوب            ندبه و عهد و فرج دارد به دریا می‌رسد

پس بگو لبیک یا مهـدی تویی تو امّـتش

دست هـایت را بـبـر بالا برای بیعـتـش!

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : علی کاوند نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

باید شبـیـه چـشم تو بـارانـی‌ام کـنند            تا مـحـرم حـریـم پـریـشـانـی‌ام کنند

ای سیب سرخ باغ خدا دست من بگیر            راضی نشو دو مرتبه شیطانی‌ام کنند


محـکـوم انتظار سه شنـبه شبی شدم            باید مـیـان چـشـم تو زنـدانی‌ام کـنند

مـثـل کـتـاب حـافـظ کـنـج اتـاق هـا            باید که صفحه صفحه غزل خوانی‌ام کنند

هر شب در امتداد قـنوتت نشسته تا            هـمـراه ربـنـای تـو ربّـانـی‌ام کـنـنـد

من نذر کرده‌ام که به وقت رسیدنت            در پیش چشم‌های تو قـربانی‌ام کنند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای سیب سرخ باغ خدا لحظی‌ای درنگ            راضی نشو دو مرتبه شیطانی‌ام کنند

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

هر که در طایـفـه مـنـتظـران جا دارد            چـشـم امّـیــد بـه بـیــداری فــردا دارد

هـمۀ عـمـر دم از یـاری مـولا زده‌ایم            گرچه گفتیم، ولی وقت عمل جا زده‌ایم


ما نفهـمیده در این غـائله سربار شدیم            عاشـقی دردسـری بود، گرفـتار شدیم

غیر هر جمعه که ما لحظه شماری کردیم            تا به پایان برسد فاصله، کاری کردیم؟

ما نشستـیم و فـقط درد سرودیم از تو            غـزل سـادۀ «برگرد» سـرودیم از تو

با حساب دل خود هرچه شمردیم نشد            بی‌ریـا هـیچ دعـایی به تو تـقـدیـم نشد

انتـظار فـرج و دیـدۀ تر کـافی نیست!            ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست!

آی مردم پسر فـاطـمه تـنهاست هـنوز            قـرنها رفـته و او منـتظر ماست هنوز

یازده قرن گذشته است و زمستان باقی است            یوسفی رفته و تنها غم هجران باقی است

گرچه گاهی دل او را به گنه لرزاندیم            عهد خواندیم و بر آن عهد مصمم ماندیم

شک نداریم که این معرکه رد خواهد شد            شاید این جمعه همان جمعه که می‌آید شد

: امتیاز

مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید          از تبار بت شکن‌ها با تبر خواهد رسید

باز برپا کرده‌اید این روزها بتخـانه را          چون نمی‌دانید ابراهیم سرخواهد رسید


دیـر آمـد با نیـامـد فـرق دارد، انـتـظـار          گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید

زیـر پـای کـیـنـۀ اهـل سـتم له می‌شوند          پاسبان لاله‌های خون جگر خواهد رسید

این شب یلدای دوری از امام عـاشقـان          گرچه طولانی ست اما تا سحر خواهد رسید

ابـرهـا آمـادۀ بــاریـدن رحـمـت شـویـد          از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید

در زمین سیـنه‌ها بذر صبوری کاشتـیم          باغبان‌ها همتی، فصل ثمر خواهد رسید

قصه‌های کـودکـی پایان خـوبی داشتـند          عاقبت آن مرد روزی از سفر خواهد رسید

: امتیاز

مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

میخواست که در سینه توان داشته باشد            با عـشق هـمیـشه ضربان داشته باشد

موسی در این خانه نشسته ست که شاید            یک گوشۀ این خـانه امان داشته باشد


نیل از سر انگشت تو جاریست که باید            این رود به دستـت جریان داشته باشد

آورده نـسـیــم نـفـسـت شـور مـحـبـت            تا بـیـرق تـوحـیـد تـکـان داشـتـه باشد

بر دامن تو دست تـوسل زده عـیـسی            بـیـچـاره گـدا آمـده نـان داشـتـه بـاشـد

با نام علی جان به روی کعـبه نوشتند            بایـد بـرسـی تا که اذان داشـتـه بـاشـد

زهراست پریشان تو یا منـتظَـر عشق            حیف است نگاهی نگـران داشته باشد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : ترجیع بند

در سیـنـه‌ام امشب آسـمـان دارم            یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کـوفـه و سهله می‌روم تا قـم            زیرا که هـوای جـمکـران دارم


آمــادۀ دار چــشـم‌هـای تــوسـت            در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری‌ست گـدای خانه‌ات هستم            عمری‌ست از این تنور، نان دارم
می‌خـواهـم که تـمـام هـسـتـم را            می‌خواهم هر چه در توان دارم

بـر پـای نـگـاه دوسـت بـگـذارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

مجـنـونـم و راه خـانه می‌گـیـرم            از لـیـلـی خود نـشانه می‌گـیـرم
صیدم؛ که ز دست های صیـادم            آزادم و آب و دانــه مـی‌گــیــرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم            بـارانـم و بـی‌بـهـانـه مـی‌گـیــرم
هـر بـار کـه یـاد یــار مـی‌افـتـم            بـا آتـش دل زبــانــه مـی‌گـیــرم
یک روز چـنـان غـبـار مـی‌آیـم            بـر دامـنـت آشـیــانـه مـی‌گـیـرم

مـن گـرد و غــبـار راه دلــدارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

در عـیـد رسـیـدن تـو حـیــرانـم            هم شـادم و هم کـمـی پـریـشـانم
از اینکه تو هستی و… نمی‌بینم            از اینکه کجـایی و … نـمی‌دانم
دلـگـرم به ریـسـه و چـراغـانی            سـرگـرم به کـوچـه و خـیـابـانـم
مـشتـاق، شبـیـه طاق نصرت‌ها            بـی‌تـاب، در انـتـظـار مـهـمـانـم
ایـن چـنـد خـطِ ارادت مـن هــم            عرضی ست برای نیـمه شعبانم

ای مـقـصد حـرف‌های بـسیـارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

سرمست تو کِی شراب می‌خواهد؟            کِی تشنۀ عشقت آب می‌خواهد؟
نـاخـالـصی وجـود صـد رنـگـم            یک نـیـم نگـاه نـاب می‌خـواهـد
در بـاغ، تـمـام مـیـوه‌هـا کـالـنـد            بــاغ دلــم آفــتـاب مـی‌خــواهــد
تـا آمـدن تـو زنــده مـی‌مــانــم؟            این پرسش من جواب می‌خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی            رزمـنــدۀ پـارکـاب مـی‌خـواهـد

بـا ایـن هـمـه مـن فـدایـی یــارم
دریــاب مـرا کـه دوسـتـت دارم

بـرگـرد غـریـب سـامـرا برگرد            ای وعــدۀ آخــر خــدا، بــرگـرد
چیزی دگر از خـدا نمی‌خـواهیم            ای صاحب ما فقط بیا…برگرد
مـا اَیـن مُـذلُ الأعــدا خـوانـدیـم            آقــای مُـعــز الأولـیــا بــرگــرد
مـا جـمـعـیـت قــلـیــل دنـیـایـیـم            دنـیـا شـده بر عـلـیـه ما برگـرد
ای مـنـتـقـم حـسیـن و عـاشـورا            بـا پـرچـم سـرخ کـربـلا برگرد

از دوری کـربـلاسـت مـی‌بـارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جمعـه‌ها طبع من احـساس تغزل دارد            نـاخـودآگـاه به سـمت تو تـمـایـل دارد

بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانم            مانـده‌ام بی تو چرا بـاغچه‌ام گل دارد


شاید این باغـچه ده قـرن به استقـبالت            فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز            مـاه مخـفـی شدنـش نیـز تـعـادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز            می‌خرم از پسرک هر چه تفاعل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت            یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها            تکیه بر کعبه بزن، کعـبه تحـمل دارد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : قيصر امين پور نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد          بی‌تو حتی مهربانى حالتى از کـينه دارد

بی‌تو می‌گويند تعطيل است کار عشقبازی          عشق اما کى خـبر از شنبه و آديـنه دارد


جغد بر ويرانه می‌خواند به انکار تو، اما          خاک اين ويرانه‌ها بويى از آن گنجينه دارد

خواستم از رنجش دوری بگويم يادم آمد          عـشق با آزار خـويشاوندى ديريـنه دارد

روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم          اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پينه دارد

در هواى عاشقان پر می‌کشد با بيقراری          آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد

ناگهان قـفـل بزرگ تيرگى را می‌گـشايد          آنکه در دستش کـليد شهر پُر آيـينه دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : نصرالله مردانى نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صـداى بـال سـمـنـد سـپـيـده می‌آیـد            يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده می‌آیـد

گرفته بيرق تابان عشق را بر دوش            كسى كه دوش به دوش سپيده می‌آید


طلوع بركه خورشيد تابناك دل است            سـتـاره‌اى كه ز آفـاق ديـده مـی‌آیـد

بهـار آمـده با كـاروان لالـه به بـاغ            به دشت ژالـه گـل نـو دميـده می‌آید

به سـوى قـلـۀ بـی‌انـتهـاى بـيـداری            پرنده‌اى كه به خون پَر كشيده می‌آید

درآن كران كه بود خون عاشقان جوشان            شهيد عـشق سر از تن بريده می‌آید

بـه پـاســدارى آيـيـن آســمــانـى مـا            گـزيـده‌اى كه خـدا برگـزيـده می‌آید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صـداى سـم سـمـنـد سـپـيـده می‌آیـد            يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده می‌آیـد

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دم به دم خواهم از خدای شما            که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما

بَـد و پَـستـم قـبـول اما هـست            دل دیـوانــه مـبــتـلای شــمـا


گـرۀ کـور کـار ما را بـاز…            کـرده دست گـره گـشـای شما

غم و دردت به جان خریدارم            جـان نـاقــابــلـم فــدای شـمــا

یـوسف فـاطـمـه گـل نـرگـس            مـرغ دل جَـلد سـامـرای شما

نوش جان می‌کند دو گوش عرش            آیــه را بـا تـُن صـدای شــمـا

ای امیدِ دلم بخوان «وَ نُرید»
آمدی قـلب عـدل و داد تـپـیـد

آمدی آسـمـان غـزلخـوان شد            مدح تو شعـر لَـعل بـاران شد

قطره قطره چکیدی و صحرا            بـا قـدم‌هـای تو گـلـسـتـان شد

عـِـلــم پــیـغــمـبـرانـه آوردی            کـاخ جهـل زمـانه ویـران شد

ذوالـفـقـاریست تـیـغ ابـرویت            خطبه خواندی علی نمایان شد

شب میـلاد… مـادری دلـشاد            ندبه خوان وصال مهـمان شد

پـهـن شـد سـفـرۀ کـریـمـی‌ات            حاتم آمد گدای این خـوان شد

شب شب عشق شاه کرب و بلاست
وِرد لبها زیارت عاشوراست

هر سـلامـی عـلـیکُـمـی دارد            عاقبت بـَذر… گـنـدمـی دارد

طاق نصرت برای جشن زدیم            جـشن و شـادی تبـسـّمی دارد

هر سرودی برای خود سوری            هـر کـلامـی تـکَــلـُّـمـی دارد

زیر بـاران قـدم زدی حـتـماً!            قـطـره‌هـایـش تـرنـُّـمـی دارد

اهـل مـیخـانه خـوب می‌دانـند            ساقـی‌اش بـاده و خـُمـی دارد

ساغر و جام ما پُر از نور است            مـثـل دریــا تــلاطـُمــی دارد

چه نیازی به خمُّ و انگور است
بـادۀ ما لـبـالـب از نـور است

باید از ما و من عـبـور کـنیم            جام این سینه غرق نـور کنیم

سر سجـّاده‌هـای راز و نـیـاز            حال سیـنای طـور جـور کنیم

وقت تسبیح مادر است بیا…            ذکر گفته… عـذاب دور کنیم

در ظهـور نگـار شکی نیست            شرطش این است ما ظهور کنیم

باید از اصل خود نیفتیم و…            روزها را کـمی مـُرور کـنیم

وقـت ویــرایـش آمــده بــایــد            قلب را لایـق حـضور کـنـیـم

این حساب و کتاب کار ماست
که حجابِ ظهـور این آقاست

با شـما نـیـسـتـم مخـاطـب هـا            خود من،تهمت و دروغ و ریا

ظاهرم عضوی از سپاه نـور            باطنم شیطنتگناه و خطا

چـشم‌هـایم که هـَرزه می‌بـیـند            گـوش ها و زبـان و غـیبت ها

جای قرآن و ذکر و راز و نیاز            ناسزا اِفترا دَغـَل دعوا

دسـت هـای پــدر نـبـوسـیــدم            نـشـدم من برای مـادر عـصا

حـال هـمـسایه را نـپـرسـیـدم             کودکی نان نخورده بود امـّا

من که می‌گویم از مـسلـمـانی
نـرسـانـدم به دست او نــانـی

بگذریم از قـُصور من برگرد            گـل دردانـۀ حـسن… برگـرد

عمرعاشق به قدر صبر تو نیست            تا نمُرده‌سْت سینه زن، برگرد

حقِّ من نیـست دیـدن تو ولی            حقِّ ارباب بی‌کـفن… برگرد

جـانـم از غـصه بـر لـبـم آمـد            مَرهم زخم روح و تن برگرد

مـی‌زنــد نـالـه از فــراق تــو            سامـرا؛ سـوریه؛ یمـن، برگرد

آهِ مـظـلـوم را نـمـی‌شـنـوی!!            تَه گودالپیرهنبرگرد

پـیـر ما گـفـتـه نـیـمـۀ خـرداد
می‌کـشم انـتـظـار را فــریــاد

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر ترکیب بند شعری است که از چند غزل تشکیل شده و غزل اولین بیتش مصرع و مردف است لذا در بیت زیر اصلی ترین رکن شعر که همان ردیف و قافیه است رعایت نشده است لذا بیت زیر به جهت رفع نقص تغییر داده شد

از خـدا خـواستم فـقـط این را            که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : تضمین

سـائـلـم، حـاجــتـم عـنـایـت اوســت            مـطـمـئــنّـم کــرم سَـجــیّـت اوسـت
زنـده دل بـودنـم بـه بَـرکـت اوسـت            دل ســـراپـــردۀ مُــحــبّــت اوســت


دیـــده آئــیـنــه دار طـلـعـت اوسـت

اوست سالار و سرورم به دو کون            من بر او عبـد و نوکرم به دو کون
هست عـشقـش مُـقَـدّرم به دو کـون            من که سـر بر نَـیـاورم به دو کـون
گــردنـَم زیــر بــار مِــنّــت اوسـت

دیـــده تــا هــیـبـتِ رَشـیــدِ نــگــار            سَــرو از شَـرم، پـا کـشـیـده کــنـار
نیست این طُرْفه بیت خواجه، شُعار            تـو و طــُوبـیٰ و مـا و قـامـت یــار
فکـر هر کس به قـدر هـمّت اوست

گر که تاریک و روشنَم چه عجب؟            گـر دَم از او نـمی‌زَنَـم چـه عجـب؟
گر دل از خود نمی کَنَم چه عجب؟            گـر مـن آلــوده دامنَـم چـه عـجـب؟
هـمـه عـالـم گـواه عـصـمت اوست

مـی‌کـنــم اعــتـراف در هـمـه جـــا            « با صـدایی بلـند و بـانگ رَســا»
گــر چـه مـن ذاکــرش شــدم امــّا!            من کـه بـاشم در آن حَـرم که صبـا
پــرده دار حــریـم حُـرمـت اوسـت

عـشـقـبازی فـقـط شـریـعـت ماست            عـشـق، دیـنِ حـنـیـف مـلّـت ماست
ســنــدِ مُــحــکــم هــویّـت مــاسـت            دور مجـنون گذشت و نوبت ماست
هـرکـسی پـنـج روزه نـوبت اوست

گـر به غـم مبـتـلا شـُدیـم چه بـاک؟            نــیــنـوای بــلا شـُـدیــم چـه بــاک؟
بـا فـراق آشـنـا شُــدیـم چــه بــاک؟            من و دل گـر فـدا شـدیـم چه بـاک؟
غَـرَض انـدر میـان سـلامت اوست

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

الا طـراوت سـر سـبـز بـوسـتـان دلـم            شـکــوه بـی‌مـثــل اوج آســمــان دلــم

قلم به دست من امشب عجیب میلرزد            و بـنـد آمــده پـیــش شـمـا زبــان دلــم


اگر چه هیچ کجا لایـق قـدومت نیست            چه می‌شود که بیایی به جـمکران دلم

کـدام جــاده مــرا مـی‌رسـانـدم تـا تـو            نـشـانـی حــرمـت را بـده نـشـان دلــم

به دست‌هـای تو دستـم نـمـی‌رسـد آقـا            چراکه بی‌تو شکسته است نردبان دلم

نگـاه کن به کـویـری ترین زمین خـدا            تـو ای زلال‌تـریـن رود بـیکـران دلـم

در آخر غزلم عرض میکنم این طور            که السلام علیک صاحـب الـزمان دلم

من از تو غیر تو را آرزو نخواهم کرد
تو در کـنار منی جستجو نخواهم کرد

به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست            به غیر دست کریمت گل اجابت نیست

هوای خیمۀ سبزت چقدر روحـانیست            که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست

و هـیـچ کـار دگـر غـیر انـتظـار فـرج            برای شیعه مهم‌تر و با فضیلت نیست

تو مهربان‌تری از مادر و پدر بر من            برای من کسی مثل تو با محبت نیست

خـدا کـند که نصیـبـم شود زیـارت تو            خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست

تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی            کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست

تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است            میان سینۀ پاک تو جز شجاعت نیست

بگـیـر تـیـغ به دست و به انـتـقـام بـیا
بـرای خـاطـر زهـرا تو ای امـام بـیـا

: امتیاز